آخرین خبرها
خانه >> شهد شعر >> استغفار

استغفار

خوشم که دیده و دل باز شد به روی نگار
به مُشک، طعنه زند گیسوی سیه فامش
به خطّ و قدّ و جمال و شکوهِ خنده او
به گل کنند جمالِ نگار ما تشبیه
ز راهِ دیده به دل جای داده‌ام آن جان
به هیچ دفتر و دیباچه‌ای نمی‌گنجد
ز شمع پرس که من دوش بی تو چون بودم
هزار شاعرِ عاشق به بوستانِ غزل
به غیر ساقی و ساغر که نشئه از می اوست
چه زخمـه‌ای‌ست کـه مطـرب زند در اینِ دل شب
ز سیلِ اشک، چِسان ناقه را توانی راند
به غیـرِ جـانِ گـرامی کـه عـاریت از اوست
به اشـک و عـذر و تمنّا بـه درگهش رفتـم
  سپیدرو و سیه مو و شاد و گل‌رخسار
به یاس، خنده زند طلعتِ سپید عذار
ندیده پیرِ جهان دیده هم به هیچ دیار
نه گل که یار بود گُلشنی به فصلِ بهار
چو قلب محرمِ راز است و مخزنِ اسرار
کمالِ او که به جِد وصفِ او بود دشوار
ز دیده پرس که از درد هجر بُد بیدار
چگونه وصف کنند چهر خوش‌تر از گلزار
نمانده هیچ کس امشب ز چشمِ او هشیار
ترحمی نکند هیچ‌کس بر این بیمار؟
بمان که شحنه بود مست و راهزن بیدار
چـه چیـز مـانـده کـه بر پای او کنیم نثار
چـو یـافتـم کـه زمن دوست دارد استغفار

تهران- ۵/۸/۸۲

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>