ز جام چشم تو چون روز و شب شراب چکد تویی خلوصِ مجسّم که در تمامی عمر درآ که پرتوِ رویت خجل کند خورشید خُمار گشته چنان عالمی ز شُربِ خیال سیاه مست چنان گشتهام ز سُکرِ نگاه به روی گُلشنت ار اوفتاد دیده من دلم قرار نگیرد ز گریههای مُدام حیا به مکتبِ تو شرم و زاهدی آموخت چنان سرشکِ من از دیدگان ز غم جاری است بـــرای دیــدنِ روی تــو از جبیــنِ فلک |
ز شرم از رخ خُم قطرهقطره آب چکد ز قول و فعل و ز اندیشهات ثواب چکد تو آن مهی که ز مژگانت آفتاب چکد که از دو دیده مستانِ مست خواب چکد که تا قیامت از این دیدگان، شراب چکد ز چشم و چهره من تا ابد گُلاب چکد چو آتشی که بر آن گریه کباب چکد چو روز و شب ز رُخ پاک تو حجاب چکد چـو قطـره قطـره آبـی کـه از سحاب چکد ز عشـق و شـوق دمـادم خـوی شتـاب چکد |
۲/۱۰/۸۳