آخرین خبرها
خانه >> شهد شعر >> آفتاب مژگان

آفتاب مژگان

ز جام چشم تو چون روز و شب شراب چکد
تویی خلوصِ مجسّم که در تمامی عمر
درآ که پرتوِ رویت خجل کند خورشید
خُمار گشته چنان عالمی ز شُربِ خیال
سیاه مست چنان گشته‌ام ز سُکرِ نگاه
به روی گُلشنت ار اوفتاد دیده من
دلم قرار نگیرد ز گریه‌های مُدام
حیا به مکتبِ تو شرم و زاهدی آموخت
چنان سرشکِ من از دیدگان ز غم جاری است
بـــرای دیــدنِ روی تــو از جبیــنِ فلک
  ز شرم از رخ خُم قطره‌قطره آب چکد
ز قول و فعل و ز اندیشه‌ات ثواب چکد
تو آن مهی که ز مژگانت آفتاب چکد
که از دو دیده مستانِ مست خواب چکد
که تا قیامت از این دیدگان، شراب چکد
ز چشم و چهره من تا ابد گُلاب چکد
چو آتشی که بر آن گریه کباب چکد
چو روز و شب ز رُخ پاک تو حجاب چکد
چـو قطـره قطـره آبـی کـه از سحاب چکد
ز عشـق و شـوق دمـادم خـوی شتـاب چکد

۲/۱۰/۸۳

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>