آخرین خبرها
خانه >> شهد شعر >> یار دلنواز

یار دلنواز

ای دوست ای عزیز تو ای یارِ دلنواز
خوش باشد آن دمی که تو باشی برابرم
محروم هیچ کس نرود از سرای تو
بی‌خستگی هماره به یادِ تو بوده‌ام
بوسم دهانِ آن‌که ز عشقِ تو دم زند
فرخنده عاشقی که زند حلقه بر دَرت
ای عشق، شاهدی تو بر این آهِ سینه سوز
خواهم همیشه عشقِ تو در قلب و روح و جان
آزاد شد کسی که به عشقِ تو شد اسیر
گیرم چـو جـان خیـالِ تو را روز و شب به‌بر
کردی عطا به بنده اگر خواست ور نخواست
  نازت کشم هماره که هستی بلا و ناز
خوش‌تر بود وصالِ تو تا کی دهی جواز
درهای مهر بر همگان کرده‌ای تو باز
دستم ز عجز بوده بر آن بارگه دراز
ریزم به چشم، خاکِ سرکوی اهلِ راز
درهای عشق و عاطفه بر وی کنی تو باز
ای شمع، ناظری تو بر این اشکِ جانگداز
بر بارگاهِ قدسِ تو دستم بود دراز
مسکین گدای کوی تو گردید سرفراز
بـا شـور و شوق بشنـوم از دل حدیثِ راز
محتـاجِ تـوبه‌ایـم و تـو از تـوبـه بـی نیاز

۱۰/۶/۸۱

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>