آخرین خبرها
خانه >> شهد شعر >> نگه دلدوز

نگه دلدوز

ای به خوبی و دلبری یکتا
تیر عشق تو چون نگه دلدوز
در خیال امید دیدارت
سوخت در آتش لهیب رُخت
از کویر سیاه هجرانت
باغ رخسار تو همیشه بهار
هیچ دانی چه می‌کشم از هجر
آتش عشق تو به جان افکند
شد ز هجران خراب خانه صبر
گر که خوبی شود به جایی جمع
با نگاهی ز لطف دستم گیر
رفت از دست من به بوی وصال
معـرفت بیــن کـه بــا هـدایـت عشــق
تـو بـه هـرجـا قـدم نهی به یقین
  ای عِذارت چو ماه و گل زیبا
خنده جانبخش همچو باد صبا
دوش رفتم به دیدن فردا
سینه یکسر چو سینۀ سینا
هست شام سیاه غم پیدا
عاشق روی ماه تو گل‌ها
نیک دانی چه می‌کشم ز جفا
شور و سرمستی و غم و غوغا
شد پدید از سرشکِ غم دریا
من بگویم یقین تویی آنجا
که ز هجران فتاده‌ام از پا
دل و صبر و قرار و دین یکجا
نیستـــــم بــا خیـــــال دل تنهـــا
می‌کنــی عـاشقـان خـود رسـوا

تهران – ۶/۴/۸۶

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>