آخرین خبرها
خانه >> شهد شعر >> مهین مه رخسار

مهین مه رخسار

ماه من ای مهین مه رخسار
لب چو بگشایی از پی لبخند
گر نبودی به عاشقان معشوق
چشم هرکس به روی تو افتد
بسته احرام باده و صهبا
آب و رنگ از لبت گرفت عقیق
بوی از نکهت تو دارد گل
عشق و مستی و دلبری و وفا
شعله از آتش رخت بی‌تاب
شد شراب از نگاه تو سرمست
خرقه پوشد ز عشق تو صوفی
سرو بر قامتت کند تعظیم
من چو پروانه‌ام و تویی چون شمع
ترسمت صدمه‌ای ز گل برسد
گر به گلشن نظر نمی‌کردی
چشم و دل مانده بر ره تو هنوز
کاش بودم به کوی تو چو نسیم
کاش بودم چو شبنمی خوشبخت
کاش بودم چو آینه ساکت
کاش بودم چو یک خیال لطیف
کاش بودم به راه تو چون خاک
کاش بودم چو شعر ناب و لطیف
من که بیمار نرگس تو شدم
مرو از پیش من که گر بروی
دوزخ من شده‌ست دوری تو
دوش مشاطه بر درت دیدم
دوست دارم شب زمستان را
شمع خاموش و خفته حاسد و مست
همـــه دُردی‌کشــان شــده مـدهـوش
مـــن تنهـــا نیـــم گـــرفتـــارت
  باغ من ای گل همیشه بهار
راه عشق و وفا کنی هموار
عاشق و عشق را نبُد مقدار
می‌شود مست تا به روز شمار
تا تو را لحظه‌ای کند دیدار
مات رخسار خوب تو گلنار
وامدار تو تا ابد گلزار
هست همراه تو چو جاه و وقار
بی‌قرار از نگاه توست شرار
گشت نرگس ز چشم تو بیمار
بسته مطرب ز عشق تو زنّار
صد غزل بهر تو سروده هزار
تو چو گلزاری و منم چون خار
منشین در کنار گل زنهار
گلبنش را نه برگ بود و نه بار
تو بر این خاک ره قدم بگذار
تا زدایم رُخت ز رنج غبار
تا بیفتم به پای تو یک‌بار

تا که خوشحال بینمت هر بار
می‌زدم بوسه بر لبت صد بار
تا که بر من قدم نهی بسیار
تا بخوانی مرا تو سیم عذار
کی عیادت کنی تو این بیمار
می‌بری از دلم امید و قرار
چون بهشت است وعده دیدار
حور با ماشطه چه دارد کار؟
رمز و رازی بود در این گفتار
دلبر گلعذار و من بیدار
نیســت در جمـــع مــا یکــی هـوشیار
هستــی بـــر حُســن تــو کنـد اقرار

تهران - ۲۹/۹/۸۶

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>