عمریست کز شرارِ نگاهت در آتشم می میرم از فراق و شوم زندهزان نگاه با یادِ چشمِ مستِ تو گشتم خُمار و مست ای گُل چو از نگاهِ تو مستم دگر به عمر پروانهوار سوختم از شمع روی تو یک عمر میکشم چو نفس نازِ خندهات رفتـم به بـاغ صبــحِ بهــاران دمـی اگـر پاکــی ز عشـقِ پــاکِ تـو بگرفت آبــرو |
سوزم چو شمعِ ساکت و دم در نمیکشم با مرگ و زندگی همه دم در کشاکشم همواره با شرابِ خیالِ تو سرخوشم هرگز ز دستِ لاله رُخان می نمیکشم یک عمر گِردِ شمعِ وجودت به گردشم عمری به بوی خنده تو ناز میکشم همـراهِ صبـحِ روی تـو و چشـمِ مهــوشم ممنـون و شـرمسـار از این عشـقِ بیغشم |
تهران- ۶/۲/۸۲