آخرین خبرها
خانه >> شهد شعر >> محراب عاشقان

محراب عاشقان

عمری‌ست می‌کشم غمِ عشقِ تو را به دوش
زان چشمِ مست گشته سیه مست جام می
ای قبله جمالِ تو محرابِ عاشقان
کافر چو دید روی تو گردید می‌پرست
رخسارِ تو ز جلوه بینداخت بوستان
تنها نه دل به عشقِ تو عمری بود اسیر
صد قصّه از فراقِ تو این دل به دیده گفت
خواهم ز تیرِ طعنه به دل گفتگو کنم
دوشینـه کـرد یـادِ تـو این خـانه مُشکبیز
آبی بـزن بـه آتشِ عشقـم بـه یک نگـاه
  امشب ز شوق، دیده نخفته‌ست همچو دوش
در جوش باده آمد و خُم نیز در خروش
ای صوتِ دلپذیرِ تو بهتر ز هر سروش
سرخوش بشد ز خنده تو پیرِ باده نوش
شد از نگاه مست تو سرمست می ‌فروش
در پیچ و تاب زلفِ تو افتاد، عقل و هوش
وقتِ وصال دیده بشد مات و دل خموش
دردا که دیده نیست در این قصّه، راز پوش
غمگیـن و زار یافتــم امـروز، گـل‌فـروش
بـاشد نگـاهِ مست تـو بهتـر زنای و نوش

۱۳/۸/۸۲

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>