آخرین خبرها
خانه >> شهد شعر >> لبخند شیرین

لبخند شیرین

نماند اشکی به چشم از هجر و اندر سینه‌ام آهی
به صبحِ دلکشِ امیدواران همچو خورشیدی
بشد بارِ فراقت بر دلم سنگین‌تر از کوهی
به شام هجر تو گم کرده‌ام راه صبوری را
مرا دریاب با لبخندِ شیرین و نگاهِ گرم
نمی‌گویم کنارم گیر با شعر و صفای خود
شـرارِ ‌عشـقِ تـو گـر پیکرم سوزد به جانِ تو
سحرگاهی به چشمِ اشک‌بارم آمدی ممنون
  ز قلبِ مهربانِ خویش بگُشا بر دلم راهی
به شامِ شوقِ شورانگیز شعرِ من ماهی
تو باز آیی اگر، گردد غمِ عالم کم از کاهی
بیا از وصل، پیش پای من بنه راهی
به کویت با دل و جان آمدم زیرا که دلخواهی
کنار از من مگیر ای جانِ شیرین گر چه گه‌گاهی
ز شـوق از دل کجـا آیـد فغان یا از نهان آهی
دعـایم بود عمری آن‌که آیی در سحرگاهی

تهران – ۲۵/۳/۸۳

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>