آخرین خبرها
خانه >> شهد شعر >> غمـگسار من

غمـگسار من

ای غمگسار و محرم من ای خدای من
مهر تو گشت در همه جا رهنمای جان
همراه و یار و یاور و همراز من تویی
لبیک جان‌فزای تو آید به گوش جان
آید به گوش جان و دل من صدای تو
چون و چرا به محضر تو شرط عشق نیست
تا پرتویی فتاده به قلبم ز عشق تو

حق و صحیح و مصلحت و عدل و حکمت است

شادم از این نوید که دریای رحمتی
حــور و بهـشت نـیست مــرا هیـچ آرزو
محبوب من مصاحب من آشنای من
یاد تو هست در همه جا رهنمای من
دلسوز من تویی و تویی متکّای من
خیزد ز نای جان همه دم ربّنای من
گر بشنوی ز نای دل و جان ندای من
نشنیده کس به لطف تو چون و چرای من
عشق تو هست در همه جا ره‌گشای من
بخشی گناه یا که نبخشی خطای من
ای بحر پر ز رحمت رحمت‌فزای من
بــاری نمــا ز لطـف تو رضوان عطای من

تهران – ۱۲/۳/۸۵

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>