ستاره تیره شد و ماه در «محاق»[۱] افتاد ز هول حادثه، تاب و توان صبر برفت امید و حامی مستضعفان عالم رفت تو ای خمینی، ای افتخار زهد و «جهاد»[۲] تو خود منادی معراج مسلمین بودی تو مَفخَر «طلب»[۳] و «عشق»[۴] و «معرفت»[۵] گشتی بریده گشت ز داغ تو «عروهًْالوثقی»[۶] ز ماتمت همۀ قدسیان سیهپوشند کلام معجزهآسایت ای کلیم زمان دل از تلاوت وحـی تـو ای «صحیفـه نــور[۷] «مهیمنی»[۱۴] که تو را این مقام و عزت داد |
از این مصیبت عظمی که اتفاق افتاد ز عمق واقعه در دهر انشقاق افتاد به روح اطهرش این امـر تلـخ و شـاق افتـاد تو ای امام ز داغت به دل شقاق افتاد کنون ز هجـر تو صـد لـرزه بر «براق»[۸] افتاد «فنا»[۹] و «حیرت»[۱۰] و «توحیـد»[۱۱] بر تو طاق افتـاد فصـام و فصـل ز داغ تو بـر «وثـاق»[۱۲] افتـاد جنان اگرچه به دیدارت انشراق افتاد به خفتگان زمین سوی حق سباق افتاد یقیـن نمـود کـه بـر قول حق وفاق[۱۳] افتـاد اراده کــرد کـه راهـت دوام و باق افتاد |
۲۷/۳/۶۸
[۱]. محاق: گرفتن ماه
[۲]. «زهّاد الیل و اسد النهار»، نهجالبلاغه
[۳]. منازل مختلف عرفان: طلب، عشق، عرفان، استغناء، توحید، حیرت و فنا.
[۴] و ۵- همان.
[۵]. همان.
[۶]. وسیله ارتباط با ربالارباب.
[۷]. مجموعه آثاری که حاصل فرمایشات و یا نامههای حضرت امام است.
[۸]. براق – وسیلهای که رسولالله(ص) را به معراج بردند.
[۹]. منازل مختلف عرفان: طلب، عشق، عرفان، استغناء، توحید، حیرت و فنا
[۱۰]. همان.
[۱۱]. همان.
[۱۲]. وثاق: وسیلهای که ارتباط را محکمتر میکند (طنابکشی).
[۱۳]. وفاق: موافق، مطابق..
[۱۴]. مهیمن: نگهبان، پاسدار، حافظ.