آخرین خبرها
خانه >> شهد شعر >> شعله شعر

شعله شعر

شب است و شمع فرو مرده ماهِ من بی تو
چنان خیالِ تو کرده‌ست جان و دل مشغول
ز داغِ ژاله دگر لاله‌ای به باغ نماند
به چهرِ سبزه نمانده‌ست آیتی ز نشاط
بریخت برگ و بر غنچه ز انتظارِ دراز
فرشته‌گر که در آید برون براند دیو
بیا که دفتر و دیوان چو خُم ز می خـــالی است
فـتـاد آتش عشقت چنـان به خامـه مـن
  بیا که مهر نتابد به انجمن بی‌تو
که روز و شب نکنم یادِ خویشتن بی‌تو
خموش گشته هزارِ شکر شکن بی‌تو
پرید رنگ ز رخساره چمن بی‌تو
کنون ز هجر کند چاک پیرهن بی‌تو
بیا که خیمه بر افراشت اهرمن بی‌تو
شرر بـه جـان نزنـد آتشِ سخن بی‌تــــو
که شعله سر زند امشب ز شعرِ من بـی‌تـو

تهران-  ۱۲/۳/۸۲

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>