آخرین خبرها
خانه >> شهد شعر >> سیده نساء

سیده نساء

ای بر سریر ملک خدا تاج افتخار
بر چشم عرش سرمه و بر چهر دهر خال
رونق گرفت خانه دین با ولای تو
فراش بارگاه رفیع تو ممکنات
گر دیگران به گلشن ایجاد چون گلند
هر کس تو را شناخت شب قدر را شناخت
روز الست غیر خدا هیچ کس نبود
کُنتُ نبی صحیح، ولی ام اَب تویی
لاهوت و لوح و کرسی و ناسوت و روح و جان
جبریل هم که حامل پیغام یار بود
جاری‌ست در صحیفه نور تو تا به حشر
از خشم تو خدای بزرگ است خشمگین
یعنی ملاک خشم و رضای خدا تویی
گر اهل بیت بر همه خلق مفخرند
مداح دهر گر که کند قصد مدح تو
گر بگذری دوباره از این راه بی‌گمان
آدم که شد خلیفه به رغم ملایکه
او گر چه بود بوالبشر اما تو بوده‌ای
گر جود تو نبود ز جودی اثر نبود
گفتی به نوح پور تو نبود ز اهل تو
گر خاندان نوح نبودند یار نوح
با دست تو خلیل بنا کرد کعبه را
لکن چو دید ذبح عظیمت به کربلا
یاری گرفت از تو که در جنگ مشرکان
صدق و خلوص داشت که بر خلق شد امام
موسی تو را ندید که از حق وزیر خواست
لطف تو را مقابل فرعون چون بدید
با رهبری خضر تو موسی بشد کلیم
ای توتیای دیده عیسی و مادرش
آرام بخش خاطر مریم شدی مدام
بردی ز جان مریم دوشیزه درد و رنج
ای مظهر جلال خداوند ذوالجلال
بر بارگاه قدس شدی همچو چلچراغ
ثبت است بر صحیفه حق نام فاطمه
بر پاکی و طهارت تو حق دهد گواه
ای نور چشم و راحت جان رسول مهر
خم گشت و با خضوع ببوسید دست تو
جبـــریل می‌شتـافت دمـادم به محضرت
یـاد تــو هست ذکـر خدا ای انیس جـان
  بر گوش کاینات تو تا حشر گوشوار
بر دست هست خاتم و بر چرخ حق مدار
با مهر تو نظام جهان گشت برقرار
آیینه دار روی تو خورشید زرنگار
 هستی تو گلشن و تو گل آذین و گل‌عذار
عارف نگشت بر تو و بر قدر روزگار
غیر از تو و رسول و وصی و دو با تبار
دارم گمان به خلق مقدم شدی ز یار
هستند بر عنایت مهرت امیدوار
بر او نگشت سّر وجود تو آشکار
الطاف بی‌کرانه حق همچو جویبار
راضی شود خدا ز رضای تو زینهار
میزان تویی، ملاک تویی هم تو حق‌مدار
هستی به اهل بیت و به خلقت تو افتخار
فضلت بیان نمی‌کند الا یک از هزار
آدم کند هوس که شود خلق از آن غبار
اسماء کُلّها ز تو آموخت از قرار
روزی کز او نبود نشانی به روزگار
لطف تو بود گر که بشد نوح رستگار
مؤمن به توست اهل تو نی پور نابکار
اما تواش هماره شدی یار و غمگسار
شرک از میان ببرد و بشد عشق برقرار
بر او بشد بداء ذبیح وی آشکار
پیروز شد به خصم به دور از دیار و یار
فخرش تو بوده‌ای که به دل‌هاست پایدار
تا باشدش معین و امین وقت کارزار
شد از خدای و از تو و از خویش شرمسار
آن‌گه برد به هستی خصم خدا شرار
ای حامی همیشگی هر دو حق‌مدار
کردی مسیح را تو هدایت به گاهوار
یارش شدی که در همه جا گشت بردبار
ای مادر بزرگ رسول بزرگوار
دارند ماه و مهر به نور تو اعتبار
 هستی به جان دوست تو محبوب کردکار
 باشی به قول دوست ز هر رجس برکنار
ای عزت همیشگی آن بزرگوار
جای شگفت نیست که بُد امر کردگار
تا لطـف یــار را بـرسانــد بــه لطـف یار
هستــی یقین قــرار دل و جـان بی‌قـرار

تهران- ۲۵/۴/۸۶

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>