آخرین خبرها
خانه >> شهد شعر >> دامانی از بهار

دامانی از بهار

جز دیدنِ تو قدرتِ دیدن نداشتم
صبح و بهار باشد اگر در میان تویی
صد گل شود که چید ز گلزارِ روی تو
گفتند تا که دور شوم از مسیرِ تو
باور نمی‌کنم که شوم دور از درت
بودم دلی ز عاطفه، دامانی از بهار
دل بـرده‌ای بـه نیـم نگـاهی دریغ نیست
گشتــم شهیـد تیـرِ نگاهت، ولی بدان
  جز وصف تو توانِ شنیدن نداشتم
ای باغ با تو من سَرِ گلشن نداشتم
دستی دریغ از پی چیدن نداشتم
جز بر مسیرِ مهرِ تو مسکن نداشتم
با بودنِ تو قدرتِ رفتن نداشتم
بُردی دل آن زمانه که دامن نداشتم
عیبـم مکـن کـه مـن دل از آهـن نداشتم
جــز عـاشقی گنـاهِ دگـر من نداشتم

تهران – ۵/۳/۸۱

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>