آخرین خبرها
خانه >> شهد شعر >> خون دل تاک

خون دل تاک

خُمار گشته‌ام از بزمِ دلنشین بی‌تو
سبو شکست و بشد چون خُم از شراب تهی
گرفته زانوی غم در بغل قرابه مدام
به می دگر نرود هولِ روزِ رستاخیز
غم و غروب و غراب و غریب و غربت و غیر
نمی به چشمِ من و آسمان نمانده دگر
به عرش می‌رود آن کس که با تو همسفر است
بـه شـامِ هجـر نیفتــاد پـرتـویی ز وصــال
بیـا کـه با تـو بهـار و قـرار برگردد
  بهارِ عشق بزد جامِ آخرین بی‌تو
بریخت خونِ دلِ تاک بر زمین بی‌تو
شده‌ست حالِ دلِ زارِ من چنین بی‌تو
شرر به جان نزند بزمِ آتشین بی‌تو
زنند طعنه به سوزِ منِ حزین بی‌تو
شده‌ست تنگ دلِ تفته زمین بی‌تو
نمی‌روم به خدا جنّتِ برین بی تو
بـه اشکِ دیده بشد خونِ دل‌قـرین بی‌تـو
خزان و گرنه ز من گیرد آستین بی‌تو

تهران- ۹/۳/۸۲

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>