ای مظهر خلوص که خلد است جای تو ای افتخار کعبه و محراب، ای حسین! ای خون حق که زنده بشد دین ز خون تو ما را هوای کوی تو دیوانه کرده است نازم به پارسایی و اخلاصت ای شهید نامت به قلب و دیده من نقش بسته است ای پاسدار نامی توحید و بندگی عمری به صد امید به راهت نشستهام جان چیست تا به پای تو ریزیم جملگی هر چند همچو خلق تو مخلوق و حادثی آبی که هست منشأ آبادی و حیات بشکست از شکست دلت قلب روزگار از اشک تو ز داغ علی اشک عرش ریخت ای نفس مطمئن که بگشتی فدای دوست تنها نه روضهات شده دارالشفای ما بهر شفای ناخوشی جسم و جان خویش غیــر از دل شکستـه و چشمان پر ز اشک شـرمنـدهایم گـر که نمـردیم در غمت |
راضی بشد خدای جهان از رضای تو پیچیده در سرادق گردون صدای تو عالم نیرزد آنکه شود خونبهای تو بوی بهشت میوزد از کربلای تو راز و نیاز و اشک و نماز و دعای تو قربان نام پرکشش و دلربای تو ای آفرین به همت و عشق و وفای تو بوسم ز شوق، تربت مشکلگشای تو جانها فدای پیرهن و بوریای تو قربان ابتدای تو و انتهای تو تا حشر هست تشنه آب بقای تو گَریَم به اشک و غصه و بر های های تو عالم در این عزای بشد همنوای تو قربان آنکه گشت به گیتی فدای تو بهتر ز کُهل و سُرمه بود خاک پای تو بنشستهایم بر درِ دارالشفای تو چیــزیم نیست تــا کـه بـریزم به پای تو لیکن بهپاست در دل و در جـان عزای تو |
تهران- ۱۴/۱۲/۹۲