آخرین خبرها
خانه >> شهد شعر >> برگ و بار

برگ و بار

دارم امید آن‌که شود یار یار من
در دیده‌ام دگر نم اشکی نمانده است
درد فراق برد ز دل شوق زندگی
جز اشک و آه و ناله و اندوه و بی‌دلی
بر دامنم اگر ننشانی غبار وصل
منما عتابم ار که برفت از کفم قرار
بـا یـاد تـو بهشت بــرین بــرده‌ام ز یاد
دیگــر نمـانده گر به کفم هدیه بهـر تـو
  ای بخت همتی که بیاید کنار من
از بس گریست بر من و بر روزگار من
داغ فراق ریخت همه برگ و بار من
دیگر نمانده است کسی غمگسار من
بنشین شبی به دیده شب زنده‌دار من
آتش بزد شرار خیالت قرار من
ای بــاغ پــر شکـوفـه دایـم بهـار مـن
بنگــر بـه عشـق و عاطفـه استـوار من

تهران – ۱۴/۲/۸۹

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>