هست آیتی ز قدرت پرودگار، برف اندوه و غم ز جان و دلت میکند برون دشت و کویر و باغ کند سیمگون و پاک باران بود لطیف و پر از خیر و پر شکوه باری گرت تفقّد یکسانت آرزوست یک رنگ برف دارد و اما هزار شکل یکرنگی و صفا و صداقت ز برف بین جاییست برف مظهر افتادگی چو خاک با خود برد سیاهی رنج و غبار دل کارون و نیل و دجله ز خود آورد پدید صد آفت از وجود زمین میکند برون آری نشاط سبزه ز برف است همچو باغ هـرگـز مـرنج گـر کـه برنجانـدت ز سوز تقصیر بـرف چیست چـو ماییم ناتوان |
باشد نشان پاکی همچون بهار، برف شادی دهد چو موقع دیدار یار، برف یک لحظه همچو چهره سیمین عذار، برف اما کند شگفتی حق آشکار، برف میسازدت همیشه تو را هوشیار، برف الحق بود شگفت چو روی نگار، برف دارد نشان مرحمت کردگار، برف جایی نماد صولت و هم اقتدار، برف در دل نباشدش ز کراهت غبار، برف صد رود و چشمه سار و دو صد جویبار، برف دارد خواص و فایده بیشمار، برف باشد پناه جنگل و باغ و بهار، برف چون کوه و دشت باش و تو هم نیک دار، برف از خـود نباشدش نفسی اختیـار، برف |
تهران – ۲۳/۱۰/۸۶