چه بادهایست که یادِ تو میکند مستم کسان به باده و می مست میشوند، ولی ز مجلس ار بروی عشق و زندگی برود دلم شکست چو رفتی و عهد بشکستی چو تار و پود وجودم به موی تو پیوست بر آن سـرم که ببـوسم غبـار کــوی تو را نه از عقیـق لبت مست گشتـهام یک عمر |
ز پا فتادم و بر وصل کی رسد دستم منم که از نگهت مستم و سیه مستم گمان مدار که یک لحظه بیتو من هستم به روی و مـوی تو سوگند عهد نشکستم قسم به عشق که با هیچکس نپیوستم اگـر به قـامت سـروت نمیرسـد دستــم که مـن ز ساغر چشم تو روز و شب مستم |
تهران- ۲۴/۷/۷۹