آخرین خبرها
خانه >> بایگانی برچسب ها : علی محمد بشارتی کلیات اشعار شهد شعر (برگ 20)

بایگانی برچسب ها : علی محمد بشارتی کلیات اشعار شهد شعر

ای در تو جمال حق پدیدار

ای مادر با حیای عالم ای پایه‌گذار درس توحید سرچشمه‌هر چه ‌هست از توست از آب، حیات می‌تراود با توست حیات جاودانی مقصود تمام آفرینش با آمدنت بخواند والشمس ز آن دم که شدی محدّثه، شد یک جاریه تو هست حوّا عرفان تو درک لیلهًْ‌القدر سجّاده توست عرش اعلی در عالم ذر خدای سبحان با شَوْر تو کرد کار خود ... ادامه مطلب »

طوس

چشم بر هم منه به‌سان خروس خستگی را ز جان و تن برگیر دیده بگشای و قدرت حق بین سلطنت بنگرو ببین سلطان در سخاوت گشاده دست چو بحر بارگاه امام رضا اینجاست پر صفا روضه‌اش چو خلد برین مهربان است با ضعیف و فقیر بارگاهش ز مهر، دایم باز خواست ویران کند سرای امید لیک ویران بشد بنای ستم ... ادامه مطلب »

گل و لاله

به صبح، چون ز گل و لاله پُر کنم دامن هوا بهاری و گلزار چون بهشتِ برین سپاس‌دار خدایم که رفت دور فراق بدیدمش که برافراشته به خنده و ناز نگاهِ آن بتِ سیمین به من بود امروز اگر چه شاهدِ شیدا به گل شود تشبیه نه گلشن آن‌که نسیم است و چشمه و گلزار نه مست این‌که می و ... ادامه مطلب »

کشتی رستگاری

دیشب سروش غیب زد از آسمان سرود از بهر آن‌که بوسه دهد ژاله روی یار پروانه در لهیب طربناک شمع سوخت از شرق ارض، شمس جهان‌تاب شد پدید تابید در مدینه به دامان مصطفی بگشاد چشم، غنچۀ گلزار انبیا آمد به دهر فخر امامت، جمال حق شش ماهه طی نمود رهی را که رهروان «اخراج الی‌العراق» ز جدش، نبی شنید ... ادامه مطلب »

می مرد جای شمع

فردوس اگر که شهره بود سرو و سوسنش تا پرتو وجود بتابد به بر و بحر تا چشم لطف بازگشاید به خرد و پیر می‌بالد از سکوت همه هست تا به حشر مژگان چرخ خاک درش روید از ازل اجری به جز بهشت خدا وعده داده بود راهی نمی‌گشود عدم بر مسیر هست جاری‌ست اشک شرم ز چشمان کاینات روحی ... ادامه مطلب »

حلول ماه رمضان

ماه صیام آمده حق را سپاس کن در ماه دوست نفس تو خود نیک پـاس کـن هم فعـل خویش پاک کـن و هم حواس  کن   بر درد هر گناه شفا التماس کن رو سوی دوست توبه به جد بی‌هراس کن بر جسـم و جـان خـویش ز تقوا لباس کن غافل مباش چون‌که بود روز محشری ای دل چرا ز ... ادامه مطلب »

تو وارث ولایت و فرزند حیدری

ای جان فدای مهر و وفای تو یا حسین ما را کجاست برگ و نوای تو یا حسین کــرد افتخــار بـر تـو خدای تو یا حسین سر چیست تا کنیم فدای تو یا حسین کسری و قیصرند گدای تو یا حسین   رحـم خـدای تـوست رضـای تـو یا حسین ماییم و روز حشر و ولای تو یا حسین تو مفخر نبوت ... ادامه مطلب »

فخر کعبه

جلوه برق امید شمع فلک برفروخت فـروغ غفـران خـرید نقمت کفران فروخت خلعت عزت فلک کرد به جسم زمین   جامه زربفت مهر به قامت صبح دوخت رایت حــق شد پدید، پرچم باطل بسوخت ستاره و ماه و مهر شدند امشب قرین   سپاه شادی نگر رسیده از هر طرف به عـرصه آسمــان ستـارگان صف به صف فرشتگان از حرا ... ادامه مطلب »

سقای وفا و شوق

سقای وفا و شوق عباس سرگشته روی دوست تا حشر با عشق و ادب گرفت باره از بیشه بوتراب آن شیر آمد به فرات با دو صد شور افتاد به آب چشم آن ماه پر کرد ز ذوق و شوق آن مشک یک مشت ز آب، با دو صد درد از روی عتاب گفت با آب آخر نه تو مهر ... ادامه مطلب »

لهیب حادثه

لهیب حادثه بگذشت از کنارۀ خون گرفت رخصت بیداد در سحرگه درد نشست دشنۀ خون‌ریز در سرادق دل خلید ناوک دشنام بر گلوگه عشق رمید گرمی بازار از طراوت ماه طلوع کرد غبار و غروب کرد قرار ز خاک‌ریز بسیجی، سروش، دست‌افشان به قله‌های رفیع نماز، جلوۀ حق شکوه نعرۀ خمپاره با ترنم ذکر ببیـن تـو بُـردِ دعـایِ شـب هجوم ... ادامه مطلب »