آخرین خبرها
خانه >> شهد شعر >> صبح خنده

صبح خنده

به صبحِ خنده شور آفرینِ تو سوگند
به آتشی که نگاهِ تو می‌زند بر دل
به چشمِ مست و خرابت که کرده مست همه
قسم به اشکِ تو کز شرم و شوق شد جاری
هزار دیده و دل کرده‌ای به خود مشغول
به نیم جُرعه نگاهی شدم خرابِ خراب
تبسّمت چو نسیمِ بهار جان‌بخش است
دوباره خنده نما تا دهم به راهِ تو جان
بیـا که سـوختم از هجـر این شـرر تا کـی
به قلبِ خسته عاشق مزن شرر شب و روز
  به آن تبسّمِ شیرین که برده آب از قند
به یک شرار شود شعله‌ها ز سینه بلند
که شد خدای از آن شرمِ دیده‌ها خرسند
خوش است اشک که جاری شود پس از لبخند
گناهِ دل نبود گر به دیده شد مانند
به نیم دانه چو مرغی فتد دلم در بند
مسیحِ وار مرا زنده کن به شکّر خند
ز دست داده دل و دین، کجا پذیرد پند
به شـامِ هجـر، دل و دیـده منتظر تا چنـد
که پای بسته دلم، چون کُشی مرا در بند

۶/۶/۸۱

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>