روزی که پای بر سر دنیا گذاشتیم غافل نبودهایم ز وسواس نفس خویش هرگز اسیر خواهش دلها نگشتهایم صد چشمه از سراچه دل میشود پدید صبر و عفاف و عزّت نفس است کار ما صدها گره ز چهرۀ پُر غم گشودهایم دنیا بهشت روی نگار است بهر ما اسنــاد مـا بـه منـزلت مــا بــود گــواه بنــوشته بــر صحیفــه هستــی دوام ما |
تدبیر عقل و عشق به دلها گذاشتیم کی این اسیر حیله به خود واگذاشتیم پا بر سریر عالم بالا گذاشتیم ما این حماسه را به تماشا گذاشتیم رسمی چنین ستُرک بدان ما گذاشتیم کی حل مشکلات به فردا گذاشتیم درک سخن به عهدۀ دانا گذاشتیم چون قـدر جـان بـه قیمت دلها گذاشتیم چــون کـار خـویش را بـه خدا واگذاشتیم |
نهران- ۲۴/۲/۸۰