آخرین خبرها
خانه >> شهد شعر >> مطلع خورشید

مطلع خورشید

قسم به روی دلاویزِ تو که خوب و نکوست
قسم به دیده مستی که می بود زان مست
به آن نگاه که لبخندِ گُل بود از آن
به آن نسیم که دارد غبارِ کوی تو را
به شرم و خجلت آن لاله‌رو به وقت وداع
به لحظه لحظه عمری که در خیالِ تو رفت
به قطره قطره اشکی که از فراق چکید
به آن لبی که حسادت برد عقیق بر آن
شبی‌کـه بـا تو به سر شد بود همان شبِ قدر
به طاق ابروی محراب‌وش قسـم تا حشر
  به آن دو چشمِ سیاهی که مست و عربده جوست
سیاه مست از آن، تاک و جام و خُم و سَبوست
همان بهار که باغ و بهار رونق از اوست
که عطر و رونق گلزار بی‌گمان زان بوست
همان‌که ذکر و دعاها هماره همره اوست
که گر به پای تو سرافکنم به جان نیکوست
به سیلِ دیده که از شوق وصل همچون جوست
لبی که مطلع شورآفرین خنده از اوست
چنان‌کـه روی دلارام تــو بـه از مینــوست
قـرار جـان من بی‌قـرار ز آن ابـروست

تهران- ۲۱/۸/۸۲

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>