دوباره باد بهاری وزید بر گلشن دوباره غنچه گریبان دریده از مستی غلام همت آنم که گل بیفشاند و یا به محفل انسی پذیردم به حضور و یا به کلبه من پا گذارد از سر لطف مگر خدای تعالی کند صبور همه به هر که مینگرم بیقرار میبینم ستاره دیده فروبست و خور ز راه رسید گذاشت پا به جهان افتخار عالمیان هم او که گفت پیمبر فدای او پدرش[۱] رسول خَم شد و بوسید دست فاطمه را و یا به فاطمه گفت ام اب که ماتم من۴[۲] رضای فاطمه را او رضای حق دانست۵[۳] خدا ز خلقت زهرا به خود تبارک گفت تو حجتی به ائمه که حجتند به خلق۶[۴] هر آنکه قدر تو بشناخت درک قدر نمود[۵] علاقه پدرت بر تو وحی مُنزَل بود تو نیز عاشق او بودی از نخستین روز حدیث فضل تو از فهم ماست بیرون، چون چو باب رحمت حق بسته شد، دل تو شکست نیافتم ز چه رو رو گرفتهای ز علی علی که از در و مسمار و کوچه آگه بود نخواستی که یدالله بیند آن بازو نخواستی اسدالله یاس نیلی را علی که غصه عالم چو کوه بر دل اوست بنفشهوار کنون سر گرفته بر زانو علی که فاتح بدر و حنین و خیبر بود هم او که ضربتش افضل ز طاعت ثقلین[۶] هم او که آیه علم الکتاب در خور اوست۴[۷] کنون ز گردش گیتی نگر امام مبین تو درد و رنج علی داشتی نه غصه خویش وصیّت تو پر از نکتههای پر درد است که با لباس دهد غسل تا نبیند او کسی که دوستیاش امر حق بود، اکنون تو درد بازو و پهلو نداشتی به خدا خـــدای دوستـیات کـرد شـرط جنّـت را |
دوباره موکب گل خنده میزند به چمن دوباره بلبل شوریده چاک زد دامن به بوی باد بهاری به پای مرغ چمن پیالهای دهدم او ز دست یار کهن نوازدم به نگاهی که این بود احسن و گر نه همچو شقایق درند پیراهن و لیک نیست کسی بیقرار همچون من دو چشم مکه دوباره ز شوق شد روشن حدیثه، فاطمه، ام الحسین و مام حسن پیامبری که به جز قول حق نگفت سخن۲ و گفت بوی ارم آیدم همی زین تن۳ ز قول و فعل نبی چشم ما بشد روشن چو اوست معنی و میزان داور ذوالمن تبارکالله از این خالق و اب و این زن تو رودخانه فیضی به کشت جان و به تن که قدر و قیمت تو بهر حق بود روشن سزاست جایگهی این چنین تو را ای زن که روح بود یکی گر جدا بُدی از تن قلم شکسته توان ناتوان، زبان الکن ز ارتحال نبی روح خسته شد چون تن ندیدهام که از شوی رو نهان کند یک زن چه نکتهایست در این راز روی پوشیدن؟ به خشم آید آن فخر غزوه و جوشن ببیند و بخورد خون دل، شود به محن کنون نزار نشسته به خون دل خوردن سپند گونه بر آتش نشسته چون سوسن زبون و زار به پیشش قویترین دشمن حدیث منزلت اسرار را کند روشن۳[۸] هم اوست سر خدا و رسول را مخزن کشان کشان ببرندش به دست اوست رسن تو درد خویش نداری به قدر یک ارزن که اشک چشم من و خون دل کند شیون شکاف سینه و پهلو و بازو و گردن شدش مدینه ز شرک جـدیـد پـر دشمـن تمام همّ تو دین بود، آی مادر من وصال دوست مبیع است و حب توست ثمن |
میلاد حضرت زهرا(س) / اول آبان ماه ۱۳۷۶ و ۲۰ جمادی الثانی ۱۴۱۸
[۱]. قال رسولالله(ص): فداها ابوها.
[۲]. ما ینطق عنالهوی ان هو الا وحی یوحی. سوره نجم آیه ۳ و ۴٫
- قال رسولالله(ص): انی اشم عندک رائحه الجنه.
- قال رسولالله(ص): هی ام ابوها.
- ۵٫ قال رسولالله(ص): ان الله یغضب لغضب فاطمه و برضی لرضاها.
- ۶٫ قال رسولالله(ص): نحن حجج الله علی خلقه و جدتنا حجه علینا.
[۵]. قال رسولالله(ص): من عرف فاطمه مقامها فقد ادرک لیله القدر.
[۶]. قال رسولالله(ص): ضربه علی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین.
[۷]. و قال رسولالله(ص): یا علی انت مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلا أَنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدِی
[۸]. و یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ. سوره رعد، آیه آخر.