آخرین خبرها
خانه >> شهد شعر >> حیران و دلفریب

حیران و دلفریب

مستم از آن نگاه و نخواهم شراب را
رود از کنار بستر تو چون کند عبور؟
تنها نه من به دانه خالت شدم اسیر
خورشید با افاده درآید به بوستان
گویند آب مایه آرامش دل است
یک لحظه از خیال تو بیرون نمی‌شوم
لطـف تـو یا عتـاب غـرض اعتنـای تست
شرمنده‌ام ز همدلی اشک چون‌که اشک
  روشن ز تست خانه نگر آفتاب را
چهر تو چون بدید نگیرد شتاب را
در بند و دام خویش کنی شیخ و شاب را
از چهر خویش دورنمای آن نقاب را
سرگشته کرده روی نکوی تو آب را
در چشم من خیال تو نگذاشت خواب را
بـا جان و دل ز دست تـو گیــرم عتـاب را
بر هـم گذاشت در شب هجران کتاب را

۱۹/۱۲/۷۹

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>